«روشناییهای شهر»؛اثر خاص چارلی چاپلین
- شناسه خبر: 42160
- تاریخ و زمان ارسال: 29 فروردین 1403 ساعت 23:52
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
آرمان امروز : شاید تحت تاثیر زمان کودکیام، کمدی توام با تراژدی، طبیعت دوم من شده باشد. برای مثال شقاوت قسمت اساسی کمدی است و ما از آن جهت به آن میخندیم که گریه نکرده باشیم/ مردم معمولا فکر میکنند که خیلی غمگینم، در حالی که اینطور نیست. شاید در جوانی اینطور بودهام؛ زیرا در تمام دوران زندگیام به جز این بیست سال اخیر همیشه احساس تنهایی میکردم.
در اواخر فروردین ماه ۱۳۴۶، یکی از بیگبنگهای دنیای سینما فیلم تازهی چارلی چاپلین هفتادوهفتساله و البته آخرین اثر او با عنوان «کنتسی از هنگکنگ»۱ بود؛ نخستین فیلم رنگیِ چاپلین با بازی دو هنرپیشهی مطرح سینمای جهان مارلون براندو و سوفیا لورن. این فیلم که به لحاظ تجاری موفق نبود، در آن روزها در تمام نشریات مهم جهان مورد بررسی قرار گرفت و موجی از مخالفان و موافقان کارگردان آن را به راه انداخت؛ شماری از او تمجید میکردند و گروهی دیگر به باد انتقادش میگرفتند. در همین روزها ریچارد مریمن یکی از روزنامهنگاران مطرح آمریکایی به سراغ چارلی چاپلین رفت تا دربارهی فیلم تازهی او و بازخوردهای پرشمار آن با او گفتوگو کند. این گفتوگوی مفصل در مجلهی لایف منتشر و کمی بعد مهدی قاضی چکیدهای از آن را برای روزنامهی اطلاعات ترجمه کرد. آنچه در پی میخوانید بخشهایی از گفتههای چارلی چاپلین در همان مصاحبه به نقل از اطلاعات (۲۶ و ۲۷ فروردین ۴۶) است:
اگر مارلون براندو فکر میکرد مسخره است انتخابش نمیکردم
انتظار من قبل از نمایش هر فیلم مانند شخصی است که محکوم به اعدام شده باشد؛ روزهایی مایوسکننده و کسلآور میباشند و شخصی به سن و سال من هرگز راضی نخواهد شد این روزها را بیهوده از دست بدهد. من میخواهم هر لحظه از عمرم را زندگی کرده باشم و این همان است که من مدت پنجاه سال به آن عمل میکنم و اطمینان دارم که بهترین کاری است که میتوانم انجام دهم ولی شما شک دارید شاید هم من اشتباه میکنم و شاید هم اصلا چیزی نمیدانم.
تنها مردم هستند که ناخودآگاه دربارهی فیلمها داوری میکنند و قضاوت آنها درست است. تودهنی آنها بسیار ملایم است در حالی که یک منتقد خشمگین میشود، یک ستون از روزنامهای را با حملههای ناجوانمردانهی خود پر میکند. راستی که بشر چه موجود وحشتناکی است. مردم فقط با گفتن «فیلم خوبی نیست، ولش کن به دیدنش نمیارزد.» پیکار خود میروند.
کمدی ذاتا چیزی است که از خود مردم سرچشمه میگیرد و زمانی که این عمل را برای مردم را بازگو میکنم به خودم میگویم: «طبیعی باش» به خاطر دارم صحنهای را که سالها پیش اتفاق افتاد؛ دو مرد ریشو گوشهای مقابل هم نشسته مشغول خوردن ناهار بودند واضح است که من هم یک سبیل مصنوعی داشتم. دستم را در ظرف یکی از آنها فرو کردم و با ریش دیگری پاک نمودم. این کار زیاد هم خندهدار نبود، یک دیوانگی است که اتفاقا تماشاچیان هم آن را دیوانگی محض میدانند. ولی من این عمل را چنان طبیعی بازی کردم که تماشاچی را به اشتباه انداختم به طوری که آنها تصور کردند که این کاری است غیر از دیوانگی و این احساس کمدی است. به عبارت دیگر آنچه که معقولانه به نظر میرسد واقعا دیوانگی است و اگر بتوانیم این را کمی هم زننده جلوه دهیم، توانستهایم چیزی عرضه نماییم که تماشاچی آرزومند دیدن آن میباشد.
فیلم «کنتس» اولین فیلمی است که من آن را با حقیقت مخلوطش نمودهام. با صحنههای حقیقی و با هنرپیشگان واقعی دو سال وقت صرف شده تا صحنههای مسخره و خندهدار این فیلم را بسازم تا جایی که نقصی در آنها وجود نداشته باشد. معذالک در موقع فیلمبرداری هر وقت میدیدم هنرپیشهای سعی میکند مسخره جلوه کند، از آن جلوگیری میکردم.
مارلون براندو ضمن اینکه یک قیافهی معمولی ارائه میدهد و حالتی از مسخرگی در او دیده نمیشود میبینیم که شوخ و خندهدار جلوه مینماید. اگر او فکر میکرد که مسخره است من هیچوقت انتخابش نمیکردم. هر صحنهای که بازی میشود باید با واقعیت کاملی توام باشد و به همین جهت است که فیلم کنتسی از هنککنگ از تمام فیلمهای دیگر من خندهدار است.
هرگز به حقیقت علاقهای نداشتهام مگر اینکه بخواهم داستانم را باورکردنی جلوه دهم. ساختن یک چیز واقعی از یک امر غیرواقعی، هیپنوتیزم کردن تماشاچی برای بلعیدن صغری و کبریهای من است. روزی تصمیم گرفتم که اساس فیلم «روشناییهای شهر»۲ را بر دختری بنا کنم که کاراکتری مانند خود من داشته باشد ولی بعد دیدم که باید موقعیتی فراهم نمایم تا باورکردنی باشد و این تقریبا غیرممکن بود.
افکار و عقاید چیزهای کهنهای میباشند خیلی هم کهنه، هوش هم چندان چیز جالبی نیست و بدبینی همان چیزی است که بیشتر مردم در مورد حقیقت اشتباه میکنند. خوب، این بیشتر شبیه زندگی است. ولی زندگی هم مردن یکی پس از دیگری نیست.
اخیرا فیلمی دیدم به نام «کی از وریجینیا وولف میترسد؟»۳ خوب درست شده بود ولی شما نمیتوانید بگویید که نسبت بازیکنان تا چه اندازهای طبیعی است. آن فیلم بیشتر در مورد یک معمای زندگی میباشد این فیلم میخواهد نشان دهد که انسانها باعث رنج یکدیگر میشوند و این امر همیشه صادق نیست. به هر حال اگر هم این فیلم خوب بود من زیاد هم خوشم نیامد زیرا تا آنجا که ممکن بوده سعی شده زندگی را بد و زشت جلوه دهند.